یک گروه بیچاره
عده ای ممنوعه
ز صدا یا تصویر
عده ای چون " باشو"
در خیابان ، درگیر
عده ای غرق در این زندگی امروزی
عده ای در طلب لقمه نان و روزی
فکرها راحت نیست
جمله درگیر و خمود
ظاهرا میخندند
فارغ از بود و نبود
لیک در دل پر غم
خنده و شادی ، کم
باندها کشته هنر
بر اصالت ها ، سم
دیده ام منتظر لحظه ناب
که بیاید منجی
که هنرمند وطن
نرود در کنجی...
روز خوش می آید
من از آن خوشحالم
که بتابد خورشید
که بلرزد بد خواه
که هنر زنده شود در این خاک
که فراوان شود آن لذت پاک
و بگویم از دل
که همه خوشحالند
و از این حال عجیب
به خودم می بالم
می فراوان شده باز
همه مست و مخمور
چشم بد از این خاک
تا ثریا شده دور
این امید است بدان
در دلم زنده هنوز
گر چه ترسی از شب
ز پس اش آید روز
دکتر سید آرش قاسم زاده ...
برچسب : نویسنده : drghasemzadeha بازدید : 292