اوست بيحال و نزار ،بهر اوييم نديم كاش مى خواند مرا همچو ايام قديم
زير لب زمزمه ها مى گويد ،شب و هر لحظه روز
جگرم سخت از اين ميسوزد، از چنين ناله و اين حالت و سوز
بس نحيف است تن بيمارش ، همچو پژمرده گلى پاك و تميز
باز مى گردد همان شور و نشاط ، بر چنين ساحت والا و عزيز ؟
اى خداوند كريم ، اى سزاوار ثنا كه بخواهى تو وجود ، و نخواهى تو فنا
نعمت و معجزه و عشق ز توست تو خوشش كن ، شادش
كه پدر باز ز جا برخيزد درد و غم باز رود از يادش
دکتر سید آرش قاسم زاده ...